پسر باهوش مامان
اول آبان رفتیم تهران خونه خاله فاطی مادر جون هم همراهمون اومد... من برا آزمون دکتری تغذیه وزارت بهداشت رفته بودم... شیطون بلای من به هرچی دست میزنه و به هر چی کار داره خلاصه ما گفتیم بذار از شوهر خاله اش حساب ببره خلاصه شوهر خاله هم کلی قیافه جدی و اخمو به خودش گرفت و غافل از اینکه پسرم خیلی زرنگتر از این حرفاست ... با اخم و جدی دعواش میکرد که بشینه و دست نزنه و از این حرفا .. پویان عین خیالش نبود با لبخند میرفت سمتش که در عمو(شوهر خاله) رو از رو برد.. وهمه زدن زیر خنده... ...
نویسنده :
فروغ
10:44